بسم رب الشّهدا و الّصدیقین
سردار شهید محمد رضا عقیقی
تولد 16/10/1340 شیراز.
سمت: مسئول عقیدتی لشکر 19 فجر.
شهادت: 24/10/65 شلمچه-عملیات کربلای 5.
از هر کس سراغش را گرفتیم حیرت و حسرت خودش را نشانمان داد؛از او چیزی نمی گویند جز این که بزرگ بود و با شکوه،خاکی و فرو تن چنان که شیعه ابو تراب،و شیعه ابو تراب تنها دلش را در جا نمازش نمی پیچد ،که مرد جاده و سجاده هر دو را باید...
دریغ از یک روزنه!
همین که روزهای نزدیک به عملیات می رسید،برای بچه ها فال حافظ می گرفت. نزدیک عملیات کربلای 5 بود؛ این بار اولین باز شدن کتاب به نیت من بود،بعد از کمی مکث و زمزمه با همان لبخند همیشگی ولهجه شیرین گفت: "نه کاکو جون! دریغ از یک روزنه کوچک، انگار اصلا قرار نیست از دست تو راحت بشیم!"
با سپری شدن لحظاتی وضعیت بقیه بچه ها هم مشخص شد.
مرتضی جاویدی،سید محمد کدخدا وعباس حق پرست جزء شهدا بودند،
زنده ها هم معلوم شدند ...
یکی از بچه ها گیر داد که حالا نوبت خودته! صدای خنده ها بالا رفت بود. از بچه ها اصرار و از او انکار تا بالاخره چشم ها را بست این بار زمزمه هایش کمی طولانی تر شد، قطره اشکی آرام از گوشه چشمانش لغزید، کتاب را باز کرد:
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد
ارغوان جام "عقیقی" به سمن خواهد داد چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
عملیات کربلای 5 که تمام شد رفتنی های فال، همه شهید شدند! جاویدی- حق پرست- کدخدا وخود عقیقی و ...
من مانده بودم و صدای محمد رضا که تا امروز در ذهنم مانده:
"دریغ از یک روزنه ..."